مرکز بسیج دانشجویی

به مناسبت روز جانباز

فرهنگ رشادت

من عنوان ایثار در دفاع مقدس را فرهنگ ۵۹ تا ۶۷ می نامم. در این دوره جوانان و نوجوانانی بودند که با عقیده و ایمان راسخ پرورش یافته و دلی نترس داشتند.

کیمیا میرزائی خبرنگار بعثنا در مصاحبه با کیومرث حمزه‌ای معلم و جانباز سرافراز کشورمان به‌مناسبت روز جانباز:

 

ضمن عرض تشکر و تبریک خدمت شما جانباز سرافراز، از دوره جنگ تحمیلی چه تعبیری دارید؟

 

من عنوان ایثار در دفاع مقدس را «فرهنگ ۵۹ تا ۶۷» می‌نامم. در این دوره جوانان و نوجوانانی بودن که با عقیده و ایمان راسخ پرورش یافته و دلی نترس داشتند. حضور در خاک‌ریزها دلی نترس می‌خواست، چیزی که در امروز و بین جوانان کاهش داشته. در آن فرهنگ، حین مواجهه با خطر سوال فرد تنها این بود که داوطلب می‌خواهید یا خیر؟ بر همین اساس است که از فرهنگی خاص با انگیزه ویژه صحبت میکنم. آن دوره قابل تکرار نیست و اخلاصی که در آن بچه‌ها وجود داشت یا ختم به شهادت شد و یا منتهی به آسیب‌های مختلف جسمی و روانی شد. در مرتبه آسیب روانی؛ هیچ یک از ما رزمندگان گذشته سالم نیستیم. سطح سلامتی که برای افراد هم سن ما واجب است را دارا نیستیم. 

 

چه زمانی و چگونه متوجه جنگ شدید و چگونه خانواده را راضی کردید؟

 

در شروع جنگ بنده اول دبیرستان بودم و با دیدن بمباران هوایی متوجه آن شدیم. متاسفانه چون امکانات خاصی نبود مجبور بودیم تا شب صبر کنیم تا در اخبار اطلاعاتی به دست آوریم. در نهایت با پیام امام خمینی و پیامی که بنی‌صدر آن را اعلام کرد متوجه جنگ شدیم. آرام آرام به درک از شرایط رسیدیم. اما خانواده‌ها اجازه حضور در جبهه را نمی‌دادند. کاملا هم حق داشتند همانطوری که بنده الان راضی به این نیستم که ذره‌ای خطر پسرم را تهدید کند. بسیار تلاش کردم برای رفتن. مثلا یکی از کارهایم این بود که داوطلب سربازی شدم اما به محض اینکه دوره آموزشی را گذراندم تربیت معلم تهران قبول شدم؛ خلاصه که خیال خانواده راحت شد. در نهایت مجبور به فرار و رفتن به جبهه شدم. در دوره دانشجویی و در سن ۱۹ سالگی اعزام شدم. نامه‌ای نوشتم و در صندوق پست انداختم. زمانی که نامه به دستشان رسید من اهواز بودم. بنده در ۴ ترمی که در تربیت معلم داشتم، ۳ ترم آن را در جبهه بودم. در همان ۱ ترم هم قرار بود با سپاهیان محمد اعزام شوم اما با برنامه‌ریزی های خانواده نشد. در همان اعزامی که من جاماندم، ۱۳ نفر از دوستانم را از دست دادم.

 

انگیزه شما از حضور در جبهه چه بود؟

 

ما چون نظامی نبودیم الزام کاری برای حضور در جبهه نداشتیم و هرچه بود غیرت خودمان بود. نیازی به دیده شدن نداشتیم و نداریم، همانطوری که هنوز هم بسیاری از همکاران قدیمی بنده از شرایط و فعالیتم اطلاعی ندارند. 

 

چه زمانی و چه سالی به افتخار جانبازی رسیدید؟

 

بنده سال ۶۵ در شلمچه جانباز شدم. شرایط شلمچه بسیار خطرناک و وحشتناک بود. نه فقط شلمچه بلکه از شمالی‌ترین تا جنوبی‌ترین جبهه‌ها همه چیز خطر بود. از لحظه‌ی تصمیم برای ورود به جبهه، شخص خطر را به جان خریده و تمامی بچه‌های جنگ جانباز هستند چون جانبازی کرده که به آن سمت حرکت کرده است. جانبازی که فقط به گلوله خوردن نیست. از آن دوران هم به هیچ وجه پشیمان نیستم، اگر باز هم لازم شود ما همانیم که هستیم. نارضایتی‌ها و دلخوری‌های ما هیچ تاثیری بر روی کار ما در آن دوره طلایی ندارد. تکلیفی داشتیم که باید انجام می‌دادیم و انجام دادیم. ما سر دشمن خارجی شوخی نداریم؛ همین ماهایی که در کوچه پس کوچه‌های زندگی گم شده‌ایم در وقت نبرد فقط چشم به این داریم که اسلحه‌ای برای دفاع از کشور بیابیم.

 

چگونه برنامه درسی و کاری خود را با جبهه هماهنگ کردید؟

 

من زمانی که دوره دانشجویی را به پایان رساندم و مشغول تدریس شدم هم سه ماه یا شش ماه یکبار به جبهه اعزام می‌شدم. زمانی هم که در جبهه نبودم به تدریس در کلاسم می‌پرداختم.

 

شما معلم بودید، حضور شما در جبهه چه تاثیرات مثبت و منفی بر شاگردانتان داشت؟

 

انتخاب من بین اهم و مهم بود. یا باید دفاع می‌کردیم یا باید تعلیم و تربیت را ادامه می‌دادیم. معمولا کلاس را به دوستان می‌سپردیم و می‌رفتیم طبیعتا تاثیرات منفی بر آموزش دانش آموز داشت. اما تاثیر مثبت اینکه؛ اگر ما از جبهه برمی‌گشتیم از لحاظ پرورشی و تربیتی جای رشد و فعالیت گسترده موجود بود.

 

امضا قطعنامه را به خاطر دارید؟

 

بله، در زمانی که قطعنامه امضا شد من مشغول رنگ کردن منزل برای شروع زندگی مشترک بودم و حین شنیدن پیام امام عمیقا به یاد دوستان شهیدم بودم و اشک می‌ریختم. در نهایت ما بودیم که در کوچه پس کوچه‌های زندگی معمولی گم شدیم.

 

بنظر شما آموزش و پرورش ما در حفظ ارزش‌های ایثار و فداکاری موفق عمل کرده است؟

 

به طور مطلق نمی‌توان گفت اما به نظرم همه سرگرم‌اند و کسی دیگر توجهی به این موارد ندارد و تمام فکر و ذکر عزیزان اموری همچون رتبه‌بندی است. ان‌شاءالله که نسل شما در این مسیر فعال باشید. 

 

نصیحتی دارید برای ما؟

 

من آدم واقع‌گرایی هستم. از شما می‌خواهم که زندگی کنید و همواره در تلاش باشید. به درس و مدرک اهمیت بدهید و ارزش‌ها را نیز پایبند باشید، ارزش اولیه از نظر بنده احترام به کشور است.