روایت نگاری ابراهیم سحرخیز
نهاد غیررسمی، پدر خوانده ی قدرتمند برای آموزش و پرورش
اصلی ترین دلیل ابتر ماندن سند تحول بنیادین آموزش وپرورش را دبه کردن اشخاص و افرادی بدانم که دکترین آنها، زمین گیر کردن ماشین آموزش وپرورش دولتی، مستأصل و ناکارآمد نشان دادن آن با هدف فروپاشی هژمونی هندسه حاکمیتی آموزش وپرورش به بهانه بحران در مشروعیت و حکمرانی برای ترویج یک نظام آموزشی سکولار، آزاد و رها متناسب با جیب و ذائقه شخصی آدم هاست.
روایت نگاری ابراهیم سحرخیز در نشستی در پردیس دانشگاه فرهنگیان؛ سه شنبه، چهاردهم آذرماه، به دعوت بسیج دانشجویی پردیس حکیم فردوسی دانشگاه فرهنگیان استان البرز، به اتفاق اسفندیار چهاربند، رییس پیشین مرکز منابع انسانی آموزش وپرورش، میهمان جمعی از دانشجویانی بودیم که با حضور اختیاری و داوطلبانه در این نشست، علاقهمندی خود را به طرح مباحث آموزش وپرورش از جمله محور پیشنهادی برای گفتگو یعنی «دلایل اجرایی نشدن سند تحول بنیادین » نشان داده بودند.
جلسه تقریبا سروقت شروع شد. آغازگر بحث، جناب چهاربند بود که مطالب خود را با پیشگفتاری نسبتا طولانی و دراز دامن درباره چرایی و چگونگی داشتن رویکرد تحلیلی و انتقادی به مسائل آموزش وپرورش آغاز کرد که شاید به تنها چیزی که آشکارا و مستقیم نپرداخت پرسش اصلی این نشست بود. او با اشاره به محقق نشدن کسر هفتاد درصدی از تمامی برنامه های پنج ساله توسعهی پس از انقلاب، سهم دولتها در توجه به تامین و تخصیص منابع در آموزش وپرورش را بسیار ناچیز و ناامید کننده دانست.
چهاربند توقع داشت دولت و مجلس کنونی، جبران مافات کرده با بازنگری در بند «ب» ماده ۸۸ برنامه هفتم توسعه، علاوه بر تخصیص ردیف لازم، معادل معلمانی که در پنج سال آینده بازنشسته می شوند، حداقل ۳۰۰ هزاری، ردیف استخدامی دیگر نیز در اختیار آموزش وپرورش قرارگیرد! گرچه به تجربه ثابت شده است قسم هیچ دولتی را نمیتوان در اجرای برنامه توسعه به ویژه در حوزه آموزش وپرورش باور کرد یا جدی گرفت. اما با این پیشنهاد، می بایست سالانه بین ۱۵۰ تا ۲۰۰ هزار، نو معلم، استخدام آموزش وپرورش شوند که طی شدن این فرایند از نقطه آغازین برگزاری آزمون، مصاحبه، گزینش، آموزش های تخصصی و تربیتی بدو ورود تا تامین ردیف بودجهای برای حقوق و دستمزد و قس علی هذا خود یک پروژه طاقت فرسا و پیل افکن است تازه اگر چنین تقاضایی از صافی برنامه و بودجه قسر در رفته به سلامت عبور کند. البته این که جناب چهاربند در زمان مسئولیت خویش، یعنی دولت یازدهم، چرا نتوانسته بود وزیر یا رییس دولت وقت را به ضرورت گنجاندن این نیاز و سپس عملیاتی شدن آن راضی کند تا اینقدر برنامه هفتم را تاسف بار نخواند پرسشی است که باید جداگانه به آن پرداخته شود.
وقتی نوبت به نگارنده رسید، سعی کردم با تمرکز روی سوال محوری و اصلی نشست، با نگاهی متفاوت به مسأله، اصلی ترین دلیل ابتر ماندن سند تحول بنیادین آموزش وپرورش را دبه کردن اشخاص و افرادی بدانم که دکترین آنها، زمینگیرکردن ماشین آموزش وپرورش دولتی، مستأصل و ناکارآمد نشان دادن آن با هدف فروپاشی هژمونی هندسه حاکمیتی آموزش وپرورش به بهانه بحران در مشروعیت و حکمرانی برای ترویج یک نظام آموزشی سکولار، آزاد و رها متناسب با جیب و ذائقه شخصی آدم هاست.
تمامی آتشها، مثل حمله به چرایی تاسیس دانشگاه فرهنگیان، بهره وری در آموزش، انحصاری یا دولتی بودن گزینش و استخدام معلم آن هم از یک مسیر تعریف شده و خاص، متمرکز بودن رووس و محتوای برنامه درسی دانش آموزان، ماندن دولت در عرصه مدرسه داری و قس علی هذا، همه از گور این دکترینی برمیخیزد که امثال مهر محمدی یا دیگر بیانیه نویسان دلواپس، از سردمداران آن، به حساب می آیند.
این جماعت، متشکل از کلونی با نفوذی است که ردپای برخی از آنها را می توان حتی در شورای عالی آموزش وپرورش، سازمان برنامه و بودجه، امور اداری و استخدامی، شاید مجلس و شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز سراغ گرفت. بی خود نیست برغم آگاهی از کمبود آشکار بیش از ۲۵۰ هزار معلم در دوره های مختلف تحصیلی به ویژه دوره ابتدایی، سازمان برنامه و بودجه یا اموراداری و استخدامی خم به ابروی مبارک نیاورده تمامی کاسه کوزه ها را بر سر نبود مدیریت بر منابع انسانی آموزش وپرورش شکسته، نظام آموزشی را به بی کفایتی در راهبری، کنترل و نظارت بر داشته های خود متهم می سازند.
یا صدا و سیما به جای طرح درست مباحث و حمایت از نگاه بلند رهبری در دفاع از کیان و بقای دانشگاه فرهنگیان، در برنامه پرسشگر، به دلیل ناتوانی یا عدم آگاهی مجری برنامه، از همین طیف، میهمانانی را به برنامه فرا می خوانند که برخی از آنها با آموزش وپرورش یا تقویت مدارس دولتی، ۱۸۰ درجه زاویه دارند ! تا شر این دکترین یعنی داشتن نگاه کالایی و نئولیبرالیستی به آموزش وپرورش از سر نظام آموزشی ما کوتاه نشود همین آش است و همین کاسه!
آقای چهار بند، مدام از من گلایه می کردند که بهتر است به جای نام بردن از افراد و اشخاص ، نگاه نهادی به تحلیل مسائل داشته باشم که پاسخ دادم این کلونی بسان یک نهاد غیر رسمی البته سازمان یافته و هماهنگ، امروز به پدر خوانده قدرت مندی برای نهاد آموزش وپرورش تبدیل شده که حاضر نیست به این آسانی ،دست از سر آموزش وپرورش ما بردارد .تنها کسی که توانست آشکارا و بی محابا ، اردیبهشت امسال ، کاسه کوزه این جماعت تاجر مسلک را درهم بریزد رهبری بود که علاوه بر رد مسأله حراج مدارس یا برون سپاری آموزش وپرورش دولتی ، محکم ایستاده ، در دفاع از حقوق قانونی مردم مبنی بر داشتن آموزش با کیفیت همگانی ، دولتی و رایگان فرمودند :« هیچ نظامی نمی تواند این شأن را از خود دور کند .»
البته این جماعتی که من دیدم پر روتر از آن تشریف دارند که با این نهیب ها ، قالب تهی کرده ، صحنه را خالی کنند .از در برانید از پنجره وارد می شوند! باید قرص و محکم در برابر آنها ایستاد! گول حرف های به ظاهر علمی و دکمه پسند آنها را نخورد ! این جماعت، مغلطه گر قهار ،کم ندارد. بگذریم، این دعوت ،حاشیه هایی نیز به همراه داشت از گلایه معاون پردیس در باره سمبل شدن آموزش نومعلمان ماده ۲۸ بگیر تا معطل شدن صدها دانشجو معلم بر سر صف غذا، آن هم ،قیمه پلویی که خورشت آن مملو از لپه بود و شباهت چندانی به قیمه نداشت.قیمه ای که گرانی گوشت، حسابی آن را از رنگ و لعاب انداخته بود.شاید هم بهتر بود اسمش را عوض کنند چرا که قیمه به گوشت کنند نه با لپه خالی از گوشت و لعاب !
محیط پردیس تاب آن همه شلوغی و ازدحام را نداشت باید برای دانشگاه فرهنگیان کاری کرد کارستان ! بیش از این تعلل جایز نیست بشرط آنکه ، فردا روزی به آینده دانشگاه تربیت معلم مبتلا نشود که روزی که تابلوی آن پایین کشیدند استاد و دانشجو هورا کشیده ، مراسم شیرینی خوران راه انداختند.